من مادر هفت پسرم
که در مرز های خانه ام سپیدار میکارند
برایشان شام میپزم و شراب میریزم
وقتی که از قایق رانی با اشوری ها بر میگردند
برایشان شام میپزم و شراب میریزم
وقتی که از سمفونی جنگی برای ازادی
خسته و پیروز بر میگردند
زخم هاشان را با شراب و اتش میبندم
و برایشان لالایی بابلی میخوانم
من مادر هفت پسرم
که هنوز به دنیایشان نیاورده ام.
شعر زیبایی باود ک حال و هوای پیش از امدن آریایی ها به ایران و داشت انگار مربوط به بین النهرین می شد من که تاریخ و خوب خوندم و خیلی تحت تاثیر قرار داد
بعدشم
شما مثل اینکه اصلا خیال نداری تنظیم خانواده رو رعایت کنی
خیلی خوب بود . آنقدر همه چیز را طبیعی روایت کرده اید که آدم شک می کند مبادا تناسخ حقیقت دارد !