خو.....من ۳۰۰ کیلومتر رانندگی کردم به عشق دیدن سیاوش.....
نذاشتن ببینمش.
نتیجه:
۱-با براید غراضم دو ساعته از اون شهر برگشتم.
۲-قلبم مثل مواد مذاب توی رگهام بخش شد.
۳-چشمای سیاوش نمیذارن بخوایبم.
۴-تف تو این مملکت با قانونای مزخرف و عوضیش.
۵-امروز رفتم شاه نعمت الله یه تسبیح سنگی خریدم.
۶-نظرتون چیه من یه اسلحه بخرم؟
۷-زندگی ادامه داره........................
۸-سیاوش بر میگرده.مطمئنم.
۹-همیشه منتظرم........سالها قبل از تولدم...تا سالها بعد از مرگم...
۱۰-باید برم سفر..............باید خیلی چیز ها رو فراموش کنم....خیلی قیافه ها رو خیلی صداها رو......
زندگی ارزش سگ دو زدن نداره فقط ارزش قدم زدن داره اونم با کولی غرور.......یادت نره که ما فراموش شدیم اونی که میگفت بهترینه گذاشت.....
من هیچ وقت مادر نبودم ولی می دونم پسرها مادراشونو خیلی دوست دارند . نمی دونم باخودتون چی کار می کنید ولی زندیگیتون خیلی شبیه فروغ شده واین اصلآ خیلی خوب نیست . من از اینجا با شما که شاعر شعرهایی هستید که خیلی دوستشون دارم همدردی می منم . آرزو می کنم همه چی درست بشه . خداحافظ
منتظر بودن به این راحتی ها هم نیس
عشق مشقت هایی داره که باید تحمل کرد
صبور باشید
-------------------------------------
موفق باشین
سایه جان اگه اون پسرته حالا که ازش دوری واسش مادر باش نه مامان!