اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

برای سی سالگی ام

سی سالگی ام بد مستی در میاورد

شمع ها را فوت نمیکند

و از هندی که نرفته است بر میگردد

پاهای سی سالگی ام زخمی ست.

من مادر هفت پسرم

که در مرز های خانه ام سپیدار میکارند

برایشان شام میپزم و شراب میریزم

وقتی که از قایق رانی با اشوری ها بر میگردند

برایشان شام میپزم و شراب میریزم

وقتی که از سمفونی جنگی برای ازادی

خسته و پیروز بر میگردند

زخم هاشان را  با شراب و اتش میبندم

و برایشان لالایی بابلی میخوانم

من مادر هفت پسرم

که هنوز به دنیایشان نیاورده ام.

باید یک بندر ته چشمهات سوخته باشد

تا بتوانی به روانشناست بگویی:عاشق شده ام

لطفا یک ارامبخش قوی برایم تجویز کنید.