اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

من مادر هفت پسرم

که در مرز های خانه ام سپیدار میکارند

برایشان شام میپزم و شراب میریزم

وقتی که از قایق رانی با اشوری ها بر میگردند

برایشان شام میپزم و شراب میریزم

وقتی که از سمفونی جنگی برای ازادی

خسته و پیروز بر میگردند

زخم هاشان را  با شراب و اتش میبندم

و برایشان لالایی بابلی میخوانم

من مادر هفت پسرم

که هنوز به دنیایشان نیاورده ام.

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 01:25 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

شعر زیبایی باود ک حال و هوای پیش از امدن آریایی ها به ایران و داشت انگار مربوط به بین النهرین می شد من که تاریخ و خوب خوندم و خیلی تحت تاثیر قرار داد
بعدشم
شما مثل اینکه اصلا خیال نداری تنظیم خانواده رو رعایت کنی

پیام جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://payamfeili.blogfa.com

خیلی خوب بود . آنقدر همه چیز را طبیعی روایت کرده اید که آدم شک می کند مبادا تناسخ حقیقت دارد !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد