اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

پت پتم

از زیر سیگاری خانه ام دور میشد

تختم درد میکشید

خماری پوست تنش را تاب نداشت

ملافه اش را به من داد تا باره باره اش کنم.

از پیراهنش برسیدم:

نمیخوادم؟

لهجه ام را نفهمید

افتاد توی ماشین لباس شویی

به پیراهنش گفتم:

پت پتم

خیلی بومی بودم

لهجه ام را نفهمید

توی ماشین لباس شویی گیج میرقصید

میخواستم بخوابم

زیر سایه درختی که روی بازویش خالکوبی نکرده بود

از زیر سیگاری خانه ام دور میشد

بوی ادکلن و سیگارش  به خانه اش بر می گشت

من خوابیده بودم

روی ملافه ی پاره پاره ی تختی که استخوان هایش درد میکرد.

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:01 ب.ظ

سلام سایه
مرسی این شعرو خیلی دوس دارم

-------------- سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 12:16 ق.ظ http://------------------------


................. باز دهها بار نوشتم و خط زدم ؛چون اینبار نمیدانستم چه میخواهم بنویسم.....بقول خودت بدجوری

پت پتم........

شوباد یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 07:11 ب.ظ http://shobad.blogsky.com

شاید فقط کبوتر ها هستند

که پیشانی نوشت نامه های نانوشته را هنوز می خوانند

و می دانند

هیچ نامه ای را دیگر نمی برند

که مثل عشق می بازند





شاید کبوترها هستند

که می دانند تنها از دستِ گداها و کارتون خواب ها

شکم از عزا می توانند در بیاورند

که نان هیچ کس را نمی برند

و نمی بُرند



شاید کبوترها هستند

که کلونِ فولاد شبکه ی در حرم را هم

حریم خود می دانند

دری که همیشه فراز است

و ما سال هاست نمی دانیم

فراز به معنی بسته است یا باز



شاید کبوترها هستند

که دور از چشم آفتاب

در شبی از روزهای بهار

به همخوابی خواب های کلاغی بیدار می شوند

که توانِ تاوان همه ی حرم ها را

غار می زند



شاید کبوترها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد