اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

اتاقی از ان خود

هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش بر نخاست که من به زندگی نشستم.............

نه از ان هفت تیر که به سویم نشانه گرفته ای میترسم/و نه ازسایه سنگینت/هراسم از این است که بمیرم و در شو باد های کهنوج نرقصم/تو بگو /چقدر البرز چقدر گلاشگرد  چقدر زاگرس /باید تزریق کنم تا بتوانم در سرزمین شما بایستم؟/نه نمیترسم /خداوند حتما مرا یاری خواهد کرد /چرا که تمام دیشب را شراب خورده ام و شعر خوانده ام/و در تک تک سلول های تنم جنازه ای را که ۲۸ سال بر دار مانده بود پایین اوردم/شلیک کن فقط لطفا بعد از مرگم/گیس هایم را به شو باد های گلاشگرد بسپار/و دست هایم را به هلیل /و پاهایم را در بلند ترین تپه های ساردو ییه به خاک بسپار /اما قلبم را قلبم را بر دروازه شهر اویزان کن/تا هیچ زنی جرات نکند به پرواز پرندگان سپید فکر کند/تا هیچ زنی جرات نکند اتاقی از ان خود داشته باشد/و کلید هایی در جیبش/نه نمیترسم /خداوند حتما مرا به بهشت خواهد فرستاد /چرا که تمام دیشب را شراب خورده ام و  خداوند را بخشیده ام./

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد