نه از ان هفت تیر که به سویم نشانه گرفته ای میترسم/و نه ازسایه سنگینت/هراسم از این است که بمیرم و در شو باد های کهنوج نرقصم/تو بگو /چقدر البرز چقدر گلاشگرد چقدر زاگرس /باید تزریق کنم تا بتوانم در سرزمین شما بایستم؟/نه نمیترسم /خداوند حتما مرا یاری خواهد کرد /چرا که تمام دیشب را شراب خورده ام و شعر خوانده ام/و در تک تک سلول های تنم جنازه ای را که ۲۸ سال بر دار مانده بود پایین اوردم/شلیک کن فقط لطفا بعد از مرگم/گیس هایم را به شو باد های گلاشگرد بسپار/و دست هایم را به هلیل /و پاهایم را در بلند ترین تپه های ساردو ییه به خاک بسپار /اما قلبم را قلبم را بر دروازه شهر اویزان کن/تا هیچ زنی جرات نکند به پرواز پرندگان سپید فکر کند/تا هیچ زنی جرات نکند اتاقی از ان خود داشته باشد/و کلید هایی در جیبش/نه نمیترسم /خداوند حتما مرا به بهشت خواهد فرستاد /چرا که تمام دیشب را شراب خورده ام و خداوند را بخشیده ام./